ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

ابوالفضل دنیای مامان وبابا

کارهای جدید عسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسلم

                                                    سلام بالاخره طلسم شکسته شد امشب میخام از کارای جدیدت بگم فقط از اول بگم منوتو خیلی بهم وابسته شدیم خیلی برام ناز میای ومثل دخملا عشوه میریزی 1.میگم بوست کنم سرت رو میاری جلو که بوس کنم 2.میگم بوسم کن لباتویعنی غنچه مکنی اوایل بیصدا ولی حالا بایه صدای بلند ماچ میکنی نه بوس 3.میگم ابوالفضل بغل بغ...
29 مهر 1391

یکماه عکس

سلام به همگی این چند وقت که نبودیم اتفاق خیلی داشتیم فقط عکسهاش رو میذارم. اوایل تعجبت رو ایجوری نشون میدادی اوووووووووووووووووووووه حالا تعجب وخوشحالی شده اینجوری لبات رو اینجوری غنچه میکنی واسه بووووووووووووووووووووووووووس          انگورات ریخت جمع میکردی وبمنم تعارف رفتیم گلخونه حاجی آقا کلی بازی کردی آخرهم پات تو گلها گیر کرد واااااای نق زدیا ٣١/٦خونه خاله لیلا کوله مبینا رو گذاشتم برات کلی خوشحال شدی غرکه چرا مبینا بیشتر مدادو پاک کن داره خونه مامانی بیکار بودم با بست اسمت رو نوشتم          &...
28 مهر 1391

فلش بک به پارسال

40روزت تموم شده بود میخاستم واسه اولین بار بعد از زایمانم بشینم پشت ماشین وببرمت دکتر.گفتم میذارمت تو کریر همه گفتن نه نمیدونم اسمش چیه ولی ازوسایل قدیم بود صاف بود که میتونستی توش فقط بخابی  ماشین رو گذاشتم بیرون وگل پسری رو هم گذاشتم تواین و گذاشتم تو ماشین همین که گذاشتمت گریهات شروع شد گفتم ماشین حرکت کنه آروم میشی ولی نه وای که چقدر گریه کردی کمربند نبسته بودم چهاراه پلیس گفت بزنم کنار نعره میزدیا آقا پلیس اومدوگفت مدارک .دادم گفت گواهینامه؟توروبغل کرده بودم نیمه دادزدم گفتم همین وسطاس مدارک رو بهم داد وگفت خواهر برو بچت روآروم کن.پارک کردم وشیر بهت دادم نیم ساعت شیر خوردی وخاب رفتی وقتی رسیدیم مطب بیدار شدی با بابایی صحبت کردم گف...
22 مهر 1391
1